گیسوسادات جانگیسوسادات جان، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره
گندم سادات جانگندم سادات جان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

♥فرشته کوچولوهای مامان♥

بازگشت دوباره

1397/6/12 15:16
نویسنده : مامان
1,375 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دخترهای قشنگم و دوستای قدیم و جدید

خیلی وقت پیش دلم می خواست برگردم اما نمی شد به دلایل مختلفی

دلم می خواد برگردم به سال های گذشته و نوشتن رو دوباره شروع کنم البته اگه بشه چون الان نسبتا" وقتم خیلی کمتره و حوصله ام هم از وقت کمتر! 

گیسو هفت سال و گندم سه سال رو تموم کردند

گیسو کلاس اول رو به پایان رسونده و گندم آماده رفتن به مهد هستش

کلا این دو خواهر توی دو دنیای کاملا" متفاوت زندگی می کنند و به لحاظ رفتاری کاملا" با هم فرق دارند

گیسو آروم ، حرف گوش کن ، خجالتی و درون گرا و گندم پرجنب و جوش ، اجتماعی ، بی پروا و کنجکاو!

گیسو کلاس زبان همچنان می ره و پیانو می زنه اما برعکس هیچ برنامه ای حداقل تا ۴ سالگی گندم براش در نظر ندارم فقط بازی و کودکی

 

 

پ.ن ۱

از دوستای قدیمی کسی هست هنوز وبلاگ بخونه دستش بالا

پ.ن ۲

چقدر محیط نی نی وبلاگ عوض شده رفتارم مثل آدم های بیسواد می مونه باهاش🤣

البته با گوشی اومدم🤔

 

مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (15)

مامان ارشیا و پانیامامان ارشیا و پانیا
12 شهریور 97 20:28
زنده باشن زیر سایه پدر مادر. گل خوشحال می شم به ما هم سر بزنید. گل
مامان صدرامامان صدرا
12 شهریور 97 22:31
محبت
مدیریت نی نی وبلاگمدیریت نی نی وبلاگ
12 شهریور 97 22:51
سلام، بازگشت شما رو از طرف نی نی وبلاگ تبریک میگیم. منتظر خاطرات شیرین دلبندانتان و حضور فعالتان هستیم گل
بابای زهرابابای زهرا
17 شهریور 97 7:39
سلام
منیر
28 شهریور 97 22:21
سلام عزیزای دلمممم مونای نازنینم فرشته های خوشگلم💋💋💋 آخ که دل منم لک زده برا اون دوران  موناجون منم پایه ام که دوباره بریم سراغ وبلاگ نویسی  خیلی جالبه از دیروز نشستم وبلاگ پسری رو هی می خونم و بغض میکنم و دلتنگ گذشته میشم ... الان که اومدم به پیجت کلییییی ذوق کردم ❤ راستی توصیف گیسو و گندم گلم دقیقا وصف پسرای منه 👌سر فرصت کلی با هم حرف می زنیم  به امید اینکه جمعمون دوباره جمع بشه  روی ماهتون رو می بوسم 💋❤🌹
مامان ماني جونمامان ماني جون
2 مهر 97 11:48
سلام عزیزم وای چقد دلم براتون تنگ شده منم با محیط نی نی وبلاگ مثه بیسوادا هستمخندونک عزیزم چقد بزرگ شدن دخترات ببوسشونمحبت
marzi
5 مهر 97 13:17
سلااااااام. دست من بالا زنده مونا منو هنوز یادته؟ همچنان مینویسم بی وقفه. بارها اومدم وبلاگت ولی همچنان چیزی ننوشته بودی. خوشحالم اینجا می بینمت دوباره. اگر آدرس اینستا داری من تو اینستا هم هستم. آدرسشم اینه :  marzi020 ماشالله به گیسو و گندم که خانمی شدن برای خودشون. خدا حفظشون کنه. آدرس وبلاگمم که داری.
ღ نانی ღღ نانی ღ
12 آبان 97 9:36
سلام عزیزم خوبین؟ هزار ماشالله به دخترای دسته گلت منو یادت میاد؟ نانی ، مامان مانی جوجو هستم. چه روزایی داشتیم چه دنبایی بود!! الان دیگه کسی وبلاگ نمینویسه منم خیلی کم سرمیزنم اما گاهی یادتون میوفتادم انشالله همیشه شادو سلامت باشین
❤️Maman juni❤️Maman juni
6 آذر 97 7:00
man 👌😅😛
سمیراسمیرا
8 اسفند 97 12:25
سلااااااام منم بعد مدت ها اومدم آره اینجا خیلی عوض شده گیسو چقدر بزرگ شده چقدر خانم شده گندم چه وروجکی شده دلم واستون تنگ شده  
✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
4 فروردین 98 21:58
اخیییی
بابای زهرابابای زهرا
14 اردیبهشت 98 3:43
 سلام. مبارک باشه.تازه فهمیدم گیسو جان خواهر هم داره.
✿مامان آروشا و آرشین✿✿مامان آروشا و آرشین✿
16 اردیبهشت 98 14:22
سلام عزیزم هزارماشاا... چقدر دخترهای گلت بزرگ شدن. خدا براتون حفظشون کنه. بعضی اوقات میام و یه چرخی اینجا میزنم ولی نمیدونم چرا دستم به نوشتن نمیره. انگار توی همون چهار سالگی آروشا موندم البته نمیدونم دوباره از کجا شروع کنم . از آروشا بگم از آرشین بگم. ولی دیدن عکس دخترهای گلتون و بودن شما اینجا خیلی من رو خوشحال کرد. امیدوارم هرکجا هستین خوب و خوش و سلامت باشین. روی ماه دخترهای گلتون رو می بوسم. به خدا می سپارمتون. 😘
فروشگاه اینترنتی رابوکالا
24 مرداد 98 22:16
سلام سایتتون عالیه ممنون میشم از سایت ما هم دیدن فرمایید و نظر بدهید  فروشگاه اینترنتی رابوکالا https://www.rabokala.ir
مامان زنبقمامان زنبق
4 آذر 98 23:33
سلاااام بانوجان. خداقوت. خوبید؟  من از خواننده های وبلاگی قدیمیییییی شما هستم و الان خیلی اتفاقی از روی رمزی که بهم قبلترها داده بودید وبلاگتونو دیدم و اومدم...  و چقدررررر جالب بود برام که گیسو خانوم انقدرررر بزرگ شده ماشاالله و خواهر دار هم که شده به سلامتی.‌..😍😊  منم الان دیگه  درگیر سه تا وروجک هستم و دختر بزرگم کلاس سومه و پسرم هم، به سن پیش دبستانی رسیده. این دختر کوچولوی جدید هم حدود یک ماه و خورده ای دیگه یک سالش ان شاالله تموم میشه شکرخدا... و البته که خیلیییی سخت و شیرین میگذره روزهامون... خلاصه که خوشحال شدم از دیدن وبلاگ و نوشته ی جدیدتون... منم خیلی دوست دارم میشد اینجا بازم بنویسم و مثل شما هم فرصتم کمه و هم حوصله م.‌..😅 ولی کاش میشد گاهی گریزی زد از مدرنیته به سنت...چون وبلاگ نویسی خیلی بیشتر شبیه به دفتر خاطرات نویسی قدیم هست و لذت بخشیِ خاص خودش رو داره.👌😊 ان شاالله همیشه موفق و شاد و سالم باشید و خوشبخت و عاقبت به خیر، خانومی در کنار خانواده تون.  برای ما هم دعا کنید.