گیسوسادات جانگیسوسادات جان، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره
گندم سادات جانگندم سادات جان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

♥فرشته کوچولوهای مامان♥

یکی از کتاب های گیسو "وقتی تو خوشحالی"

1392/9/11 22:35
نویسنده : مامان
356 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی غمگینی تو را بغل می کنم و می گذارم گریه کنی.

اشک هایت را در فنجانی آبی رنگ جمع می کنم و گل های زرد را با آن آب می دهم تا درشت تر و زیباتر شوند.


وقتی سردت می شود تو را در پتویی از باقی مانده ی پرتوهای خورشید می پیچم.

برایت آواز می خوانم آن قدر که صدایم بگیرد و از صمیم قلب مواظبت هستم تا به پرتو آتشی تبدیل شوم که در چشمان تو می رقصد.


بقیه در ادامه مطلب

چون بیمار شوی خاموش کنار بسترت در انتظار می نشینم تا شاید چیزی بخواهی - سوپ داغ ، جوشانده ی بابونه ، رنگین کمانی که با مداد رنگی برایت بکشم ، یا شعرهایی که مثل بالش زیر سرت بگذارم.


وقتی تنهایی قلبم را در سبدی می گذارم و کنار در اتاقت حاضر می شوم. زیر لب زمزمه می کنم " دوستت دارم " تا تنهایی تو بال بگشاید و همچون پرنده ای سبک بال تا اوج آسمان پرواز کند.


وقتی بترسی ، دستت را در دست می گیرم و آن را رها نمی کنم تا زمانی که یکصد ستاره ی کوچک را از آسمان قرضبگیرم و این کلمات را با آن بنویسم:

جایت امن است

آن ها همواره ، حتی در دل تاریکی ، بر فراز سرت خواهند درخشید.


وقتی خسته هستی می گویم

" بیا روی پایم دراز بکش و یک چرت بخواب. اما ابتدا شیرین ترین رویاهایت را برایم تعریف کن تا بتوانم آن ها را بر قایقی کوچک بار کنم و همچنان که در خوابی قایق را به سویت برانم."


وقتی اوقاتت تلخ است تو را می خندانم کلاهی از برگ های کلم بر سر می گذارم و با پرهای مرغابی خودم را قلقلک می دهم.

 آن قدر قلقلک می دهم تا از خنده روده بر شوم و خنده بر لب های تو جاری شود و چون آب جویباران در پهنه ی خالی آسمان جاری شود.


وقتی گمشده باشی چراغی در دست به جستجو می پردازم مسیر تو در تو را دنبال می کنم و هر گاه مسیری نباشد راهی برای رسیدن به تو می جویم.

کفش هایم را می پوشم و کوله باری از امید با خود بر می دارم اما...

سرانجام تو را پیدا خواهم کرد!


وقتی تو خوشحالی...

آه ، وقتی تو خوشحالی از قورباغه دورتر می پرم

از زنبور بیشتر وزوز می کنم

از کرم شب تاب بیشتر چشمک می زنم.

تو را گرداگرد چمنزار می گردانم آن قدر که هر دوی ما گیج شویم و سرانجام بر توده ی شادمانی خود بیفتیم.

وقتی تو خوشحالی  

 

 

از سری «کتاب‌های سفید» و مجلّدی از «مهارت‌های زندگی» است که به سبک ادبی ساده برای گروه‌های سنّی (ب) تدوین شده است. هدف از نگارش این کتاب‌ها، آموزش یکی از مهارت‌های زندگی است. در این کتاب مهارت ابراز محبّت به خانواده، در قالب داستانی کودکانه و تخیلی آموزش داده شده است. در این داستان می‌خوانیم: خانوادة دخترک قصّه آن قدر به او محبت می‌کنند که او احساس آرامش می‌کند. همچنین او شیوه‌های محبّت کردن به دیگران را می‌آموزد. پیام این داستان به مخاطبان این است که عشق بی‌قید و شرط به خانواده، بزرگ‌ترین هدیه زندگی است.

 

 من عاشق متن و تصویرهاشم 

این متن کامل کتابه 

ممنون از انتشارات فنی ایران به خاطر چاپ این اثر زیبا 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

منیر
11 آذر 92 16:01
مونا جان نمیشه یه کاری کنی رمز وبلاگت با فایرفاکس باز بشه
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم اوامر اجرا شد بوسسسسسسس
مامان مانی جون
11 آذر 92 17:33
اگه از حالا براش از این کتابا بخونی در آینده حتما فیلسوف میشه الهی قربون برم من که اینهمه ماهی
مامان
پاسخ
ههههههه راست می گی؟ خدا نکنه عزیزم ممنون
کاکل زری یا ناز پریییی
12 آذر 92 16:30
خیلی قشنگ بوددددد عزیزممممممم
مامان
پاسخ
ممنون دوستم
مائده
12 آذر 92 23:23
خیلی خیلی قشنگ بود نوشتت
مامان
پاسخ
ممنونم یک دنیا از لطفت
نارینه
15 آذر 92 1:52
مامان
پاسخ
مامان لي لي
15 آذر 92 6:44
سلام گلم ممنون كه وب ما اومدي و ممنون از شعر يا مفهوم و زيبات ميبينم كه شمام بدتر از من پر از رمز هستين..... خدا دخملي رو براتون حفظ كنه انشالله
مامان
پاسخ
سلام عزیزم خواهش می کنم ناقابل بود چه کنم خواهر امون از دست بعضی هااااااااااااا ممنونم بوسسسسسسسس
مامان ملیناوکیانا
16 آذر 92 7:57
عالی بود عزیزم
مامان
پاسخ
ممنون دوستم